سفر در ایران / قسمت 5 کاشان(آخر)
ما امروز رفتیم به یکی از روستاهای کاشان که یک چشمه در آن دارد تصمیم گرفتیم بریم چشمشو ببینیم چشمه رو دیدیم و من کمی از آن آب خوردم خیلی از کوچهها ما رو یاد کوچههای برره انداخت.
نکته: مواظب باشین راه رو گم نکنید
وای خدا چه درختهایی توی دل کویر آفریده و با چه میوههای خوشمزهای که ما امتحانش کردیم که فکر کنم چاقاله بادوم بود.
چقدر خوبه شخصیت من بالاتر رفت نسبت به چندین سال قبل ما فقط سفرمون تو خونه بابام رفتم به لفور بود اما الان هرجا دلم بخواد میرم.
من حال خوبی رو پشت سر گذاشتم مخصوصاً وقتی از اون آب خوردم.
زن و شوهر که با هم به تفریح میرن سر چیزهای کوچیک دعوا میکنند اما من و همسرم سپیده همیشه با هم مذاکره میکنیم همونطوری که در دوره روابط گفتم مذاکره با هم و با هم بیشتر حرف زدن زندگی رو پایدارتر میکنه.