جستجو برای شغل مورد علاقه و پیدا کردن هدف در زندگی
در دنیای امروز، بسیاری از افراد در حال جستجو برای شغلی هستند که نه تنها از نظر مالی بلکه از نظر احساس رضایت و انگیزه نیز آنها را ارضا کند. با این حال، تعداد زیادی از افراد به دلیل توصیههای اشتباه یا فشار اجتماعی به دنبال شغلهایی میروند که در نهایت باعث ناامیدی و عدم رضایت شغلی میشود. در این مقاله، قصد داریم تجربهها و دیدگاههای شخصی اسکات، فردی که از اشتباهات خود درس گرفته، را مورد بررسی قرار دهیم. این مقاله به اهمیت پیدا کردن شغلی که با ارزشها و استعدادهای شخصی همراستا باشد، و همچنین نحوه شکل دادن به آینده حرفهای خود با الهام از مشاهدات اسکات پرداخته است.
بخش اول: تجربههای اولیه و اشتباهات حرفهای
اسکات در ابتدای مسیر شغلی خود، پس از بازگشت از اسپانیا و پیوستن به یک شرکت بزرگ و معتبر در سطح جهانی، با چالشهای زیادی روبهرو شد. او در مدت زمان کوتاهی متوجه شد که شغلی که در آن مشغول است، هیچگونه ارتباطی با آرزوهای شخصی و توانمندیهای او ندارد. با وجود اینکه او به دنبال تغییرات بزرگ و تأثیرگذاری جهانی بود، متوجه شد که به تدریج رقبا در فضای کاری او، وظایفش را به صورت خودکار انجام میدهند. در نهایت، او تصمیم به تغییر گرفت و به توصیهای از وارن بافت گوش داد که در آن گفته شده بود که «ساختن رزومه برای دوران پیری مثل ذخیره کردن رابطه جنسی برای دوران کهنسالی است». این جمله به اسکات این پیام را داد که نباید تنها به دنبال شغلهایی باشد که به طور سنتی به عنوان موفقیت در نظر گرفته میشوند، بلکه باید به دنبال کاری باشد که به واقع به آن علاقهمند است.
بخش دوم: کشف آنچه که نمیتوانیم از آن چشمپوشی کنیم
پس از ترک شغل قبلی و آغاز جستجو برای شغلی که بیشتر به خود او نزدیک باشد، اسکات متوجه شد که تنها نیست. او متوجه شد که بیش از 80 درصد افراد از شغل خود رضایت ندارند. این مسئله برای او تبدیل به یک انگیزه شد تا تحقیق کند که چه چیزی باعث میشود برخی افراد با انگیزه بالا و شاد در کار خود به موفقیت برسند و در مقابل، چرا بسیاری از افراد در زندگی شغلی خود دچار ناامیدی هستند. اسكوت شروع به مصاحبه با افرادي كرد كه در شغل خود موفق و شاد بودند و تحقیقات بسیاری در مورد اهداف و انگیزهها در زندگی حرفهای انجام داد.
در این مسیر، او به این نتیجه رسید که یکی از دلایل اصلی که افراد در شغلهای خود ناراضی هستند این است که معمولاً به دنبال اهداف و خواستههای دیگران میروند، نه اهداف خودشان. این افراد یا به دلیل فشارهای اجتماعی یا به دلیل توصیههای اشتباه دیگران در مسیر نادرستی قدم میگذارند و در نهایت به جایی میرسند که احساس بیهدفی و بیانگیزگی میکنند. به همین دلیل، او تصمیم گرفت جامعهای بسازد که در آن افراد بتوانند خودشان را پیدا کنند، کاری که واقعاً به آن علاقه دارند و به آن ایمان دارند.
بخش سوم: شفافسازی اهداف و پیدا کردن شغلی که با شخصیت شما همراستا باشد
اسکات برای اینکه بتواند این مشکل را حل کند، یک مدل سه مرحلهای برای شناسایی کاری که انسانها نمیتوانند از انجام آن چشمپوشی کنند، طراحی کرد. اولین مرحله از این مدل، «شناخت خود» است. او معتقد است که برای پیدا کردن شغلی که با شما همراستا باشد، باید ابتدا خودتان را بشناسید. شناخت دقیق از توانمندیها، علایق، ارزشها و اهداف فردی بسیار اهمیت دارد. اسكوت به شدت توصیه میکند که هر فرد از ابزارهایی مانند کتاب «StrengthsFinder 2.0» برای شناسایی نقاط قوت خود استفاده کند تا بتواند مسیری شغلی درستتر انتخاب کند.
برای دیدن مطالب مشابه ، اینجا کلیک کنید : چرا استراحت کردن ، وقت تلف کردن نیست؟
مرحله دوم این مدل، «بررسی تجربیات و تصمیمگیری آگاهانه» است. انسانها باید از تجربیات خود در زندگی بهره ببرند و یاد بگیرند که چه چیزی باعث خوشحالی آنها میشود. این یادگیری میتواند از طریق بازخورد دیگران، تحلیل تجربیات گذشته و حتی الهام گرفتن از افراد موفق صورت گیرد.
بخش چهارم: انجام کارهای چالشبرانگیز و افزایش مرزهای توانمندی
یکی دیگر از نکات کلیدی که اسکات بر آن تأکید دارد، «پشت سر گذاشتن مرزهای ممکن» است. او بر این باور است که یکی از بزرگترین موانع در مسیر موفقیت افراد، باورهای محدودکنندهای است که خودشان یا دیگران به آنها القا میکنند. به عبارت دیگر، بسیاری از افراد به خود میگویند که کاری که در نظر دارند غیرممکن است و در نتیجه هرگز به سمت آن نمیروند. اما اسکات میگوید که اگر تاریخ را نگاه کنیم، متوجه میشویم که هر ابداع و دستاورد بزرگی در ابتدا غیرممکن به نظر میرسید تا اینکه کسی آن را به واقعیت تبدیل کرد. به عنوان مثال، رکورد شکنی در دویدن زیر چهار دقیقه برای اولین بار توسط راجر بانستر در تاریخ ورزش به ثبت رسید و پس از آن، تعداد زیادی از دوندهها توانستند این مرز را عبور کنند.
بخش پنجم: نقش محیط و افراد در موفقیت
یکی از عوامل کلیدی دیگری که در مدل اسکات وجود دارد، «محیط اطراف» است. او به وضوح بیان میکند که محیط اطراف ما و افرادی که با آنها ارتباط داریم، تأثیر زیادی بر مسیر زندگی و حرفهای ما دارند. به گفته اسکات، ما باید افرادی را به عنوان همراهان خود انتخاب کنیم که انگیزهدهنده و الهامبخش باشند. این افراد میتوانند در طی مسیر زندگی و حرفهای، همواره به ما انگیزه بدهند و به ما یادآوری کنند که کارهایی که غیرممکن به نظر میرسند، ممکن هستند.
اسکات تجربه شخصی خود را از زمان تلاش برای راهاندازی «Live Your Legend» به اشتراک میگذارد. او در ابتدا چهار سال را صرف این پروژه کرد، اما در ابتدا هیچگونه پیشرفتی نداشت. اما وقتی خود را در محیطی محاط کرد که افراد موفق و انگیزهمند در آن حضور داشتند، تغییرات بزرگ و شگفتانگیزی رخ داد و جامعهای بزرگ از افراد در این پلتفرم به اشتراک گذاشتند و این پروژه به یکی از موفقترین پروژههای شخصی او تبدیل شد.
بخش ششم: نتیجهگیری
اسکات در پایان سخنان خود، بر اهمیت شناخت خود، پشت سر گذاشتن مرزهای توانمندی و ایجاد محیطی حمایتگر تأکید میکند. او معتقد است که برای رسیدن به موفقیت واقعی و انجام کارهایی که برای ما معنیدار هستند، تنها به خودمان بستگی دارد. ما باید با هدفی روشن به دنبال شغلی باشیم که واقعاً به آن علاقه داریم و آن را نمیتوانیم کنار بگذاریم. همچنین، باید با افرادی که ما را حمایت میکنند و به ما انگیزه میدهند، ارتباط برقرار کنیم.با این رویکرد، افراد میتوانند نه تنها در شغلهای خود موفق شوند، بلکه زندگیای پر از معنا و انگیزه برای خود بسازند. همانطور که اسکات در پایان میگوید: «سوالی که باید از خود بپرسید این است که کار شما چیست که نمیتوانید آن را ترک کنید؟» این سوال، اولین گام در مسیر پیدا کردن هدف واقعی و زندگیای پر از انگیزه است.
درباره رضا صفری
© کليه حقوق محصولات و محتوای اين سایت متعلق به مدیر سایت می باشد و هر گونه کپی برداری از محتوا و محصولات سایت پیگرد قانونی دارد.
نوشته های بیشتر از رضا صفری
دیدگاهتان را بنویسید